به من بگویید اگر قبلاً این جملات را شنیده اید: تجربه بازی کردن از تماشای فیلم اقتباسی لذت بخش تر است. متأسفانه، این امر به همان اندازه برای Uncharted صدق می کند که تقریباً برای هر ترجمه قبلی از بازی به فیلم. حتی Uncharted که توسط بسیاری از منتقدان در زمان اولین نمایش خود در سال 2007 (بر روی پلتفرم PS3) به عنوان «سینماتیک» تبلیغ میشد، نتوانست آن را شکست دهد و اهمیت تعامل را مطرح کرد. هر چقدر هم که بازیگران با استعداد باشند، نشستن و تماشا کردن یکسان نیست.
Uncharted (فیلم) به عنوان یک پیش درآمد برای Uncharted (بازی) در نظر گرفته شده است. برای کسانی که با این سری آشنا هستند (که شامل چهار عنوان به علاوه یک اسپین آف بود)، فیلم بیشتر به عنوان یک وسیله جانبی عمل می کند تا یک ضرورت. به راحتی می توان نقاط اختلاف را انتخاب کرد، اما سازندگان فیلم به وضوح در مورد منبع منبع آگاه هستند. تعداد زیادی ایستر اگز (از جمله یک فیلم کوتاه از نولان نورث، بازیگری که نقش شخصیت ناتان دریک را بر روی کنسول بازی میکرد) وجود دارد و برخی از سکانسهای اکشن و طراحیهای بصری بهشدت تحت تأثیر بازیها هستند. کسانی که با Uncharted (بازی) آشنا نیستند، ممکن است این بازی را کمی بیشتر از یک بازی Raiders of the Lost Ark باشد.
سکانس های اکشن/ماجراجویی بخشی از مشکل هستند. در بازی، اینها چالشی را نشان می دهند که باید غلبه کرد (اغلب به تکرارهای متعدد نیاز دارند). موفقیت، زمانی که اتفاق بیفتد، حس موفقیت را به همراه دارد. دیدن اعدام آنها بر روی صفحه، رضایت نهایی را از پیروزی می گیرد. تقریباً تمام صحنههای اکشن در Uncharted از نظر بصری چشمگیر هستند، اما هیچکدام آنقدر آدرنالین را ایجاد نمیکنند که فیلمهایی مانند Raiders of the Lost Ark میتوانند ایجاد کنند. آنها بهتر از خسته کننده هستند اما نه کاملاً هیجان انگیز. مسلماً موفق ترین جنبه های Uncharted به تعامل شخصیت ها مربوط می شود. اما حتی در آن بخش، آنها از آنچه در بازی ویدیویی به دست می آید کوتاهی می کنند.
پس از چند قسمت مقدمه، فیلم با متصدی بار و دزد نیمه وقت، نیتن دریک (تام هالند بدون لباس اسپایدی) شروع می شود که با ویکتور سالیوان (مارک والبرگ) با شیاد و شکارچی گنج ملاقات می کند و او را برای کاری استخدام می کند. ویکتور به دنبال یک صلیب باستانی و جواهرات است که وقتی با یک مصنوع مشابه در اختیار "همکار" خود، کلوئه فریزر (سوفیا علی) قرار گیرد، محل طلای گم شده ماژلان را نشان دهد. سالی نقشه هایی برای دزدیدن صلیب در حراج دارد اما به شریکی نیاز دارد تا برق ساختمان را قطع کند. او ناتان را به دلیل ارتباط قبلی با برادر بزرگتر ناتان، سم، انتخاب می کند. با این حال، زمانی که زمان انجام کار فرا می رسد، عوارضی وجود دارد. خانه حراج در حال خزیدن با افراد بد - وارث حریص و غیر اخلاقی امپراتوری مونکادا، سانتیاگو (آنتونیو باندراس) است. زن دست راست او، جو برداک (تاتی گابریل)؛ و سرسپردگانش (استیون وادینگتون، پینگی مولی). پس از سرقت مزایده، ناتان و سالی ابتدا به بارسلونا سفر می کنند و سپس، پس از اضافه کردن کلوئه به تیم خود، به فیلیپین می روند (جایی که در واقع هیچ فیلمبرداری انجام نشده است).
تام هالند ترکیبی از طنز تحقیرآمیز و خوش بینی با چشمان درشت را برای نقش دریک به ارمغان می آورد که نسبت به بازی ها تازه تر و بدبین تر است. با این حال، باید تعجب کرد که آیا هالند در حال حاضر آنقدر نزدیک به پیتر پارکر/مرد عنکبوتی است که نمیتواند به عنوان یک قهرمان اکشن دیگر پذیرفته شود. مواقعی وجود دارد که من نیمه انتظار داشتم او شروع به شلیک تار از مچ دستش کند. نقطه درخشان دیگر سوفیا علی است که کلویی خسته از دنیا برای بازیگران اضافه شده است. متأسفانه، مارک والبرگ اساساً مارک والبرگ است (او تمایل دارد تقریباً همه شخصیت ها را یکسان بازی کند) و فقط شباهت گذرا به نسخه بازی ویدیویی شخصیت او دارد. شرورها همگی ضعیف و سه بعدی هستند و آنتونیو باندراس از استفاده نادرست رنج می برد. قوس مونکادا به طرز عجیبی کوتاه شده است.
بیش از دوازده سال و بیش از شش کارگردان طول کشیده تا Uncharted به روی پرده برود. این پروژه مدت کوتاهی پس از موفقیت اولین بازی ویدیویی (با کارگردانی دیوید او. راسل) مورد توجه قرار گرفت. سپس وارد جهنم توسعه شد و از آن خارج شد تا اینکه کارگردان روبن فلیشر وارد هیئت شد و آن را ساخت. غیرممکن است که بگوییم دیدگاه راسل برای فیلم بهتر از فلیشر کار می کرد، اگرچه Uncharted که جلوی دوربین ها رفت اغلب بیشتر شبیه یک تبلیغ دو ساعته برای بازی های ویدیویی است تا یک فیلم متحرک مستقل و قانونی. همه چیز در مورد بازاریابی و برندسازی است - یک عنوان بازی محبوب را با یک ستاره قابل تشخیص (و داغ) هالیوود ترکیب کنید و مطمئن شوید که محصول نهایی به طور قابل تشخیصی به منبع منبع متصل است - و انتظار این است که تمام جنبه های محصول افزایش درآمد داشته باشد. . بی روح بودن این مدل ممکن است توضیح دهد که چرا Uncharted بی مزه و ناامید کننده است بدون اینکه فاجعه بار باشد.
+ نوشته شده در يکشنبه 1 خرداد 1401ساعت 13:10 توسط المیرا بازدید 176 برچسب ها:
فیلم اکشن,
سونی/کلمبیا پیکچرز اخیراً با فیلمهای مربوط به مرد عنکبوتی: به درون دنیای عنکبوتی، ونوم: زنده باد کارنیج، و مرد عنکبوتی: راهی به خانه نیست، پیشرفت خوبی داشته است. همه چیز با تماشای فیلم موربیوس متوقف شده است. اگرچه سخت است استدلال کنیم که استودیو تمام حسن نیت خود را در چند سال گذشته پس داده است، اما شکوفایی آن از بین رفته است. Morbius نه تنها یک ناامیدی بزرگ است، بلکه کمپین بازاریابی بیش از آنچه که داستان منشأ عمومی ارائه می دهد، به طرفداران وعده می دهد. گرچه داستانهای چندجهانی فیلم No Way Home بهطور سرسری نمونهبرداری میشوند، اما این اتفاق تا اواسط تیتراژ پایانی که مایکل کیتون (که در تبلیغات فیلم نقشآفرینی میکند) ظاهر میشود اتفاق نمیافتد... که تقریباً یک دقیقه طول میکشد.
موربیوس با صحنه ای شروع می شود که به نظر می رسد ممکن است از یک فیلم خون آشام اواسط قرن بیستم خارج شده باشد. دکتر مایکل موربیوس (جارد لتو) لاغر شده که به سختی قادر به راه رفتن است، از هلیکوپتر پیاده می شود تا به دهانه غار بزرگی نزدیک شود که محل زندگی کلونی خفاش های خون آشام است. دستش را می شکافد و دراز می کند و خفاش ها را به ضیافت خونش دعوت می کند. آنها دور او ازدحام می کنند و ما با یک فلاش بک از دوران کودکی مایکل در آسایشگاهی در یونان پذیرایی می کنیم. داستان ملاقات او با دوست مادام العمر مایلو (با بازی مت اسمیت در بزرگسالی) و نبوغ او به عنوان یک دانشمند/مهندس را نشان می دهد.
بیشتر داستان در شهر نیویورک اتفاق می افتد، جایی که مایکل در بزرگسالی به آنجا نقل مکان کرده است. او در طول زندگی خود، در تلاش برای یافتن درمانی برای بیماری خونی نادری که او و میلو را مبتلا میکند، نوعی خون مصنوعی اختراع کرده است، اما امیدوارکنندهترین آزمایشهای او از مرز به قلمرو غیراخلاقی عبور میکند و شامل اتصال خفاش و انسان میشود. DNA مایکل با احساس این که زمان رو به اتمام است، خود را آزمایش انسانی شماره 1 می کند. نتایج امیدوارکننده هستند - او سرعت، چابکی و قدرت را برای همراهی با توانایی های مختلف خفاش مانند (مانند پژواک) افزایش داده است - اما این بهایی دارد: مانند یک خون آشام، او باید در فواصل زمانی منظم خون مصرف کند. اگرچه این برند مصنوعی در ابتدا کار می کند، او متوجه می شود که با گذشت زمان، برای زنده ماندن باید شروع به نوشیدن خون واقعی کند. مایکل از پیامدها وحشت کرده است، اما مایلو، که یک شیشه سرم را میدزدد و به خودش تزریق میکند، اظهارات دوستش را به اشتراک نمیگذارد. این دو رقیب یکدیگر می شوند و در حالی که مایکل به دنبال میلو می شود تا او را متوقف کند، دوست دختر مایکل، مارتین بنکرافت (آدریا آرجونا)، با پشتکار در آزمایشگاه به کار خود ادامه می دهد.
موربیوس نوعی داستان بینظیر و بیسابقه است که فیلمهای کمیک بوکی را حداقل خلاقانه نشان میدهد. این یک مسیر آشنا را دنبال میکند که نشان میدهد قهرمان و شرور قدرتهای خود را به دست میآورند، یکدیگر را طعمه میگیرند و در نهایت تا سرحد مرگ میجنگند. پایان ضد اقلیم است و بیشتر آتشنشانها و جلوههای ویژه مرتبط با آن در سال 2022 چیزی جز «خاص» به نظر میرسند. بد نیستند. آنها فقط کمی بیش از حد استفاده می شوند و الهام نمی گیرند. وقتی Morbius از پژواکگذاری استفاده میکند، نتیجه جالب به نظر میرسد، اما هیچ معنایی ندارد. بدیهی است که تلاش کمی برای چگونگی ایجاد این معقول و منسجم روی صفحه نمایش انجام شده است.
به نظر می رسد کارگردان دانیل اسپینوزا بیشتر به ساخت یک فیلم ترسناک علاقه مند است تا یک فیلم ابرقهرمانی/ابر شرور. تنش بین این دو ژانر مشهود است و همیشه مثمر ثمر نیست. برای داستان خونآشام، رتبهبندی PG-13 مانع از فیلم میشود و موقعیت موربیوس در دنیای اسپینآف مرد عنکبوتی سونی باعث میشود فیلم خیلی تاریک نشود. مایکل با دلسوزی (که در دنیای پس از آن رایس غیرمعمول نیست) به عنوان یک شخصیت غم انگیز معرفی می شود که تنها "خارج" واقعی اش ممکن است خودکشی باشد. اما فیلمها با عجله از معضل اخلاقی در مسیر اجباری و صحنههای بالقوه گیجکننده درون اعتباری عبور میکنند که به نظر میرسد برای ایجاد یک تیم آتی از آدمهای بد مرد عنکبوتی ناامید هستند. چیزی مشابه در پایان فیلم The Amazing Spider-Man 2 شروع شد اما هیچ جذابیتی پیدا نکرد.
شدت تثبیت شده جرد لتو به نمایش گذاشته شده است. او دمدمی مزاج و بداخلاق است، اما کارش در اینجا فاقد انرژی است که با آن کاراکتر کمیک دیگرش، جوکر (در جوخه انتحار) سرمایه گذاری کرده است. در اینجا، مت اسمیت او را تحت الشعاع قرار میدهد، که همه چیزش را به کار میگیرد و به همان اندازه که تصور میشود از تجسم milquetoast خود یعنی Doctor Who دور است.
علیرغم اینکه موربیوس فقط کمی بیش از 90 دقیقه طول می کشد، نشستن در آن کار سختی است. فاقد تخیل، ذوق و شوق و هیجان کشف است. در حالی که میتوان اتهامات مشابهی را علیه اولین اسپینآف شرور مرد عنکبوتی سونی، Venom، مطرح کرد، حداقل آن فیلم دارای حس طنز بود. لتو این را با جدیتی بازی میکند که حتی تولستوی هم ممکن است آن را خشمگین کند. برای محکوم کردن هر پروژه احتمالی Sinister Six خیلی زود است (قطعات هنوز در حال مونتاژ هستند) اما، مگر اینکه نوشتن بهتری در کار باشد، اکران سینمایی Justice League را به یک شاهکار تبدیل می کند.
+ نوشته شده در يکشنبه 1 خرداد 1401ساعت 12:35 توسط المیرا بازدید 167 برچسب ها:
فیلم اکشن,